این مقاله، نخست تبیینی از عمل تربیت اسلامی تدارک میبیند. این تبیین را از طریق تحلیل موقعیت بهکارگیری یک روش تربیت اسلامی ارائه میکند؛ سپس، استدلال میکند که فلسفة تربیت اسلامی با رویکرد استنتاجی، که در پی دستیابی به روشها و فنون تربیت اسلامی است، عملاً با محدود شدن به این کارکرد و غفلت از زمینههای بکارگیری این روشها و فنون به روند فرسایشی کاهش «عمل» به «روش» در نظام تربیت رسمی کمک میکند. در نهایت، این نقد را پایة دفاع از مأموریت فلسفة تربیت اسلامی برای احیای عمل تربیت اسلامی، و پذیرفتن نقش مسئولانهتری برای کمک به تحقق عامل تربیت اسلامی قرار میدهد.